دو نامه کوتاه از ایران

 

خبرنامه کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید)

 

....تا جایی که ما تو خیابون بودیم، یعنی از مسیر عباس آباد- تخت طاووس- امیراتابک تا خونه ی من تو خیابون بهار نتونستیم شعار بدیم. البته بعد ازاینکه ما رسیدیم تا دو- سه ساعت بعد هم هنوز شهر شلوغ بوده. چون بچه ها حالشون خوب نبود مجبور شدیم بمونیم خونه و خبرها رو دنبال کنیم. دیشب یه شایعه ای پخش شده بود که دستور حمله ندارن و ... این بود که اول مردم خیالشون راحت بود ولی تا به عباس آباد رسیدیم همه چی مثل قبل شروع شد. این مردم رو خیلی کلافه کرده بود که اینا چرا کوتاه نمی آن و تموم نمی کنن. تا جایی که من دیدم پنچ نفر رو دستگیر کردن و هر کی رو هم به دستشون می رسید می زدن و نمی ذاشتن مردم جمع شن. ما تو یک گروه 10 نفره رفته بودیم ولی جدامون کردند. البته تا وقتی ما بودیم اینطوری بود ولی تو کوچه ها پراز آدم بود که طبیعتا تو خیابون ها به هم رسیدن. خیلی خوبه. یک بار نشد برم و گریه ام نگیره از این حضور مردم، از این شجاعتشون بی آنکه ادعایی داشته باشن واقعا خیلی لذت بخشه.

 

....توصیه شما خیلی خوبه ولی یه مشکلی درست می کنه که هرکی صورتش رو به هر شکلی می پوشونه بیشتر کتک می خوره و احتمال بازداشت اش بیشتر هست. چون نشون می ده که برای تجمع اومده. اوایل جواب می داد ولی الان اصلا امن نیست. امروز که خیلی زود برگشتیم خونه. رفتیم مصلا و پیاده  برگشتیم چون همونجا سه تا از دوستامون به شدت کتک خوردن و دیگه نمیتونستیم ادامه بدیم